به زبان آمد.
به مردمک، به دست ها، به قضیب.
دوباره چیزی در زانو هایم احساس کردم؛ به پاها آمده بود؛ من می توانستم راه بروم؟!
به زبان آمد، زبانم بند آمده بود.
به سرم زد؛ به دلم؛ به زندگی.
زنده می شوم، باز زنده می شوم.
, به ,آمده ,چیزی ,زبان ,تپد , به ,من می , به زبان ,زد؛ به ,به دلم؛
درباره این سایت